وبلاگ شهيد دانشجوعلي اكبر پاشايي

وبلاگ شهيد دانشجوعلي اكبر پاشايي

زندگي نامه شهيد دانشجو علي اكبر پاشايي

شهيد دانشجو علي اكبر پاشايي

زندگي نامه شهيد :

علي اكبر پاشايي در سال1345 در استان باختران ديده به جهان گشود . در همان اوان كودكي سعي در انجام فرايض ديني داشت ، در جلسات قرآن مساجد شركت مي كرد ، نمازجمعه را ترك نمي كرد ، در انجمن اسلامي مدرسه فعاليت داشت ، باگروهكهابرخوردهاي زيادي داشت هنگام شروع جنگ تحميلي در دو سنگر علم و جبهه به مبارزه پرداخت و در تابستانها به جبهه مي رفت و هيچوقت هم از درس عقب نماند . هميشه از شاگردان زرنگ مدرسه بود .

در سال 1364 وارد دانشگاه شد (دانشگاه تهران ، دانشكده ابوريحان ، رشته بهداشت عمومي) ولي باز هم جبهه را ترك نكرد .

وسرانجام با رشادتهاي فراوان در تاريخ 67/5/5 در عمليات مرصاد اسلام آبادغرب به درجه رفيع شهادت نائل آمد .

مناجاتنامه شهيد :

خدايا راه تو را رفتن بسي مشكل است ولي اگر عشق در سينه ما جاي علائق دنيوي را بگيرد ، ديگر مشكل نخواهد بود . آري فقط عشق توست كه كارساز است و رهگشا ، خدايا فرصت بده تا در روزگار شهادت با خون خود وضوسازم و در نماز وصال سجده سرخ عشق را به جاي آورم . خدايا عشاق را مطاعي جز شهادت خوشحال نمي كند . خدايا لذت ترك لذت را به من بچشان ، خدايا علائق مرا از دنيا دور كن و به سوي خود آر ، خدايا اين قدرت را به من عطاكن تا خون خود را ، جان خود را و اين جسم گنهكار و سيه روي خود را پاره پاره و غرق در خون هديه راهت كنم تا شايد تسكيني بر دل مرده من باشد .

خدايا مرا زجرم بده و نفس سركش مرا بسوزان و آتش عشقت را در قلبم شعله ور گردان ، اي قبله گاه عاشقان مرا كه سخت گمراهم ، خدايا بخوان مرا بسوي خودت و از اين سراي كهن خلاصي ده تا دمي در كنار تو آسوده باشم .

خاطرات شهيد :

نويسنده خاطره:مير حسين كارگر

برادر عزيز اكبر پاشايي از نيرو هاي مخلص و دوست داشتني بود دانشجوي سال اخر پزشكي (آزمايشگاه) فردي صادق و به دور از تجملات بودند.

 يكي از خاطراتي كه اين شهيد بزرگوار تعريف ميكنند به شرح زير بود:

ايشان گفتند :در عمليات خيبر بنده فرمانده دسته بودم . بعد از شروع عمليات سه دسته حركت كرديم و به جايي رسيديم كه تير بار چي عرقي ها بود و هر كدام از ما كه از  پشت خاكريز بيرون مي آمد توسط عراقيها به شهادت مي رسيد .بعد از شهادت تعدادي از نيروها به بچه ها گفتم :شما سنگر بگيريد من به صورت سينه خيز حركت كردم تا نزديكي تير بارچي عراقي ها رفتم همينكه سينه خيز حركت مي كردم مي گفتم :اي مهدي (عج) خودت مي داني اكثر برادران عزيز را به شهادت رساندند خودت كمكم كن  يك مرتبه بلند شدم و بدون گرفتن هدف با اسلحه شليك كردم يك مرتبه صداي تير بارچي عراقيها خاموش . با خود گفتم چرا صداي تير بارچي خوابيد مقدار نيم خيز شدم ديدم تير بار چي روي تير بار افتاده به بچه خبر دادم كه خداوند كمكم كرد زدمش دقيقاًوسط پيشاني تير بار چي شليك كرده بودم در صورتي كه من اصلاً هدف نگرفته بودم فهميدم كه اين اتفاق فقط معجزه خداوند بوده . اري اين يكي از خاطرات شهيد پاشايي غروبها بر سر مزار شهدا مي رفتند و با صداي زيبا و دلنشينان قرآن مي خواندند و گريه مي كردند از اين شهيد عزيز حالش را مي گفتند :الان بهترين لحظات  زندگي من است . شهيد پاشايي از هر چيزي مي گذشت اما  از نماز اول وقت نمي گذشت و اين بود شمه اي از خاطرات شهيد علي اكبر پاشايي.

وصيت نامه شهيد :

به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و به نام و به ياد آن خدايي كه ما را از هيچ آفريد و به ما منت نهاد و ما را از وجود داد و نعمت زندگاني عطا فرمود آنگاه ما را مختار قرار داد تا خود چه كنيم يا سپاسگذار باشيم و يا نا سپاس و با استعانت از آن ياري دهنده كه هيچ كس را ياراي برابري با آن نيست وصيت نامه خود را آغاز مي كنم و اميد آن دارم كه هرچه رضاي اوست بنويسيم نه غير.

مادر عزيزم سلام عليكم

مادر جان اي مادر عزيز و دل شكسته ام اميد آن دارم كه اين فرزند حقيرت را حلال كني مادر عزيزم عاجزانه از تو خواهش ميكنم كه در حقم دعا كني و از خدا بخواه مرگ مرا در شهادت در راه خودش قرار دهد مادر عزيزم مي دانم كه من هيچ فرزند خوبي براي تو نبودم خدا شاهد است كه من دارم خجالت مي كشم كه دارم اين سطور را مي نويسم مادر جان تو خيلي براي من زحمت كشيده ي و خون دل خوردي خلاصه چه بگويم اي عزيز دلم فقط ببخش اميدوارم در قيامت رو سفيد در برابر خدا باشيم مادر جان يك تقاضا از تو دارم در حد توان اگر مقدور بود از تمام همسايه هاي كوچه مان و پشت كوچه و همه آشنايان براي من حلاليت بطلب .

مادر عزيزم استوار و محكم بايست ودر خط امام باش و اگر جنازه من هم نيامد هيچ هراسي نداشته باش كه در همه جا خدا هست و نه من و نه تو هيچكدام تنها نيستم و او در همه حال نگهبان ماست مادر جان اگر در آخرين لحظات زندگيم تو بر بالين من نيستي هيچ غم مخور كه فاطمه مصيبتش از همه اين ها عظيم تر است در خاك و خون خفت و     اسوه اي حسنه شد براي جوان  اين مرز و بوم مادر جان دعا كن لياقت آن را داشته باشم كه حسين (ع) بر بالينم بيايد و ديگر تو را به خدا سپارم و ديدار بعديمان به قيامت خدا حافظ فرزند حقيرت اكبر.

و در اخر از همه كساني ك اين حرفها را مي شنوند عاجزانه تقاضا مي كنم حلالم كنيد و اميد وارم براي رضاي خدا مرا ببخشيد اشا الله.

در ضمن كليه وسايلي كه دارم در اختيار پدر و مادرم و خواهران و برادرانم باشد و هر طور خود خواستند استفاده كنند و نيز چند سالي نماز و روزه قضا دارم اگر ميسر شد در حد توان برايم بجا بياوريد خوب اميد آن دارم كه شما خانواده عزيزم و كليه كساني كه اين وصيت نامه را مي خوانيد و يا مي شنويد همواره در خط امام و يار و ياور اسلام و مسلمين باشيد و بدانيد كه خدا با صابران است و اين خون ها ي به نا حق ريخته شده هيچ گاه بي ثمر نمي ماند و روزي مي رسد كه نهال اسلام و انقلاب اسلامي به واسطه اين خون ها ي مقدس شهيدان ثمر دهد و اسلام و آزادگي در زير لواي لا اله الا الله و محمد رسول الله بر جهان طنين افكند و ان روز است روز پيروزي و روز امامت مستضعفين و روز نجات انسان خدا يا تو خود نگهدار امام عزيز تا انقلاب مهدي (عج) باش و ملت ما را و خانواده ي شهدا  اسرا و مفقودين و جانبازان را صبر ده و اجر عظيم نصيبشان كن خدايا به مادرم صبر ده مادر عزيزي كه بهشت زير پاي اوست خدايا بازماندگان را قدرتي زينب گون عطا كن كه راه شهيدان را ادامه دهند و نام شهيدان زينت بخش مجالسشان باشد  خدايا تو خود پذيراي من باش كه جز تو كسي را ندارم. 

  خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدا ر67/1/16

عكسهاي شهيد :